جدول جو
جدول جو

معنی ام عاصم - جستجوی لغت در جدول جو

ام عاصم
(اُمْ مِ صِ)
سوق. (المرصع). بازار
لغت نامه دهخدا
ام عاصم
(اُمْ مُلْ فَ)
دختر عاصم بن عمر بن خطاب. زن عبدالعزیز بن مروان بن حکم و مادر عمر بن عبدالعزیز. وی زنی صالح و نیکوکار بوده است. پس از وفاتش عبدالعزیز با خواهر وی حفصه ازدواج کرد و چون اخلاق حفصه مانند اخلاق خواهرش ام عاصم نبود کسان عبدالعزیز از وی ناخشنود بودند و میگفتند لیت حفصه من رجال ام عاصم و این جمله مثل گردید. (از ریحانه الادب ج 6 ص 225). و رجوع به تذکره الخواتین ص 43 و خیرات حسان ج 1 ص 52)
جمیله. دختر ثابت بن ابوالفلح و خواهر عاصم بن ثابت و زن مطلقۀ عمر بن خطاب بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 225). و رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 51 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسم عام
تصویر اسم عام
اسم جنس، در دستور زبان علوم ادبی اسمی که شامل اشخاص یا اشیای هم جنس می شود و بر یکایک آن ها دلالت می کند مانند مرد و اسب
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ عُ وَ)
کفتار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ معص. (ناظم الاطباء). رجوع به معص شود، بدمزه گردیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تلخ شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت تلخ شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شراب را برای کسی تلخ کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ)
است. (المرصع). کون. (آنندراج) (از اقرب الموارد). در اقرب المواردام العزم با الف و لام است. و رجوع به ام العزم شود
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ صِ)
ملا قاسم عاصم، جوانی فقیر و نامراد است و نظمی نیز میگوید از اوست این مطلع:
یاد روزی که ز خیل و حشمت میبودم
متصل سایه صفت در قدمت میبودم.
(ترجمه مجالس النفائس چ 1324 ص 165)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
بوعاصم. در لغت نامۀ منسوب به اسدی دو بیت ذیل از او شاهد برای پاچنگ و مچاچنگ آمده است:
مال فرازآری و نگاه بداری
تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ
مال رئیسان همه بسائل و زائر
و آن تو بکفشگر ز بهر مچاچنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
سکبا. (مهذب الاسماء) (السامی فی الأسامی). سکباج.
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ عام م)
اسم عام یا اسم جنس آنست که مابین افراد همجنس مشترک است و بر هریک از آنها دلالت کند: مرد، پسر، دختر، اسب، گاو، باغ، درخت. رجوع به اسم جنس شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ نِ)
صاحبه الحصاه. زن اعرابی معاصر علی بن ابیطالب (ع). رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 229 و اعلام الوری و تنقیح المقال شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شِ)
کنیۀ مادر معاویه بن یزید بن معاویه بود، و او را ام خلف نیز گفته اند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 299). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مِ)
کفتار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از المرصع). مشهورترین کنیه های اوست. (از المرصع). و من یصنع المعروف فی غیر اهله - یلاق الذی لاقی مجیر ام عامر. اصله ان رجلا من العرب اجار جروهضبع صغیره من القتل ثم رباها باللحم و کانت تبیت معه و مع اولاده فلما کبرت فرسته و اولاده باللیل. (منتهی الارب) ، داهیه. (از المرصع). در المرصع ام العریط با الف و لام است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
راحت الحلقوم، نام یک قسم شیرینی است که از نشاسته و شکر ساخته میشود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
خنفساء. (المرصع). رجوع به خنفساء شود.
لغت نامه دهخدا
(مَ صِ)
جمع واژۀ معصم. جای یاره از دست. (آنندراج). جمع واژۀ معصم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به معصم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام عامر
تصویر ام عامر
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم عام
تصویر اسم عام
همه نام
فرهنگ لغت هوشیار